ایمیل:    hi@saesfahan.ir      |      آدرس جلسات بانوان:    0799 683 0913      |      آدرس جلسات آقایان:    3313 511 0913

انجمن معتادان جنسی گمنام

داستان اعضاء

« دو نیروی برتر از من »

دو نیروی برتر از من

اخیراً، من قدم دوم با یک رهجو کار می‌کردم که خدا تصمیم گرفت با مکاشفه‌ای به من لطف کند، و نگرش من به بهبودی را کاملاً تغییر دهد. چیزی که در درون من جای گرفت، و از خدا می خواهم که به من شفافیت فکر، حضور ذهن و کلمات کافی را بدهد تا بتوانم این تجربه معنوی را بازگو کنم.

من اغلب قدم های دو و سه را به عنوان اولین گام های مربوط به نیروی برتر تصور می کردم. در قدم دوم به نیروی برتری ایمان آوردم که می تواند به من سلامت عقل را بازگرداند و در قدم سوم اراده و زندگیم را به آن نیرو سپردم.

با این حال، وقتی به آن فکر کردم، در واقع نیرویی بالاتر از خودم را قبل از برداشتن قدم دوم پذیرفته بودم. وقتی قدم اول را صادقانه کار می کنم، فروتنی بدست می آورم و در حقیقت نیرویی برتر از خودم را می پذیرم: شهوت. وقتی در قدم اول اعتراف می کنم که در برابر شهوت بی قدرت هستم، در واقع اعتراف می کنم که شهوت از من قدرتمندتر است. این یک “نیروی بزرگتر از خودم” است – مطمئناً یک “نیروی پایین تر”، در مقابل “نیروی برتر”، اما با این وجود قدرتی بزرگتر از من است. اگر به قدم دو برسم و هنوز در مورد نیرویی برتر از خودم شک داشته باشم، باید دوباره قدم اول خود را در نظر بیاورم.

بنابراین، اگر من قبلاً نیرویی بالاتر از خودم را در قدم اول بپذیرم، پس در قدم دوم چه کار می کنم؟ پاسخ، برای من، در عبارت انتهای این قدم نهفته است: «به این باور رسیدیم که نیرویی برتر از خودمان می‌تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند.» و بنابراین، در قدم دوم، به این باور رسیدم که نیرویی وجود دارد که حتی قدرتمندتر از اعتیاد من است، اما نیرویی که تأثیری کاملاً متفاوت بر من دارد.

اول شگفت زده شدم که آیا این فقط یک جهش ایمان است – نیروی برتری که می تواند به درون من نفوذ کند و سلامت عقل را به من بازگرداند. یا از خودم پرسیدم آیا چیزی بیش از ایمان وجود دارد، که به قدرتی بزرگتر از اعتیاد من اشاره می کند، قدرتی که می تواند سلامت عقل را به من بازگرداند؟

من با در نظر گرفتن ماهیت فرایند اعتیاد خودم شروع کردم. فهمیدم که اقداماتی که در اعتیاد خودم انجام دادم – رابطه جنسی، مواد مخدر، پرخوری – واقعاً نشانه های بیرونی فرآیند اعتیاد بود؛ که ریشه اعتیاد من از اعماق درونم سرچشمه می‌گیرد. درست اینجا بود، در این ریشه ها، جایی که بی قدرتی من شروع شد – همه آسیب ها، همه رنج ها، همه تاریکی ها و شرم ها، همه احساس گناه ها، باورهای توهمی و پنهان کاری های روحی، اینها ریشه هایی بودند که اعتیاد من را تداوم بخشید، و خودش را به صورت رفتارهای مخرب بروز داد.

از آن زمان شروع کردم به دیدن اینکه آن ریشه ها چقدر بزرگ است، در هستۀ من نهفته است، خودش را در باورها، ایده ها و نگرش های من حفظ می کند، و کاملاً واضح بود که این ریشه ها چقدر سمی بودند. فهمیدم که با منابع خودم، برای متوقف کردن روند اعتیادم که مرا از درون به بیرون مصرف می کرد، مطلقاً بی قدرتم. ناتوانی ام را فهمیدم.

از آنجا که ناتوانی مطلق خودم را می دیدم، سوالی برایم به وجود آمد که مرا تکان داد. “چطور من هنوز اینجا هستم؟” اگر این روند اعتیاد آور می تواند من را تا این حد نابود کند، پس امید و ایمان به بهبودی از کجا می آید؟ این چه چیزی است، این نور عمیق‌تر درون من که انگیزه‌هایم را با اینکه بی قدرت هستم، به چالش دعوت می کند چیست؟ چرا در جلسات حاضر می شوم؟ چرا برای درمانم اقدام می کنم؟ چرا قدم ها را کار می کنم؟ چرا من به راحتی در مقابل موجود درونی تاریک‌تر که به من می‌گوید برو، رها کن، و همان مسیر قبلی را ادامه بده، تسلیم نمی شوم؟ چگونه این نور درونی که بر “امید” اصرار دارد، مدتها پیش خاموش نشد؟

بعد این مثل یک تُن آجر به من برخورد کرد. این واقعیت که من هنوز امیدوارم، ایمان دارم و مقاومت نشان می‌دهم، یک حضور درونی را به من نشان می‌دهد که همیشه وجود داشته و همیشه قدرتمندتر از تاریکی دور و برش بوده است. کتاب بزرگ می گوید که «ما حقیقت عظیم را در اعماق درون خود یافتیم. در آخرین تحلیل، آن حقیقت، تنها در آنجا است و او را می توان یافت» (AA 55). هر وقت این خط را می خوانم، احساس لرز عمیقی در وجودم جاری می شود. حقیقت عظیم، نیرویی که در قدم دوم به آن پی بردم، که قوی‌تر از تاریکی است، و همیشه در اعماق درونم با من بوده است.

من دیگر نباید در این پیکار حاضر می بودم، ولی با این حال اینجا هستم، و در جهت خود–دوستیِ هدایت شده ام تلاش می کنم.

من تصمیم گرفتم که این بخش از وجودم را روح بنامم، و تصمیم می گیرم باور کنم که این روح، در اعماق درون من، ذاتاً با بی‌نهایتِ بیرون خودم متصل است. کلماتی که برای توصیف این تجربه استفاده می‌کنم واقعاً مهم نیستند و هر کسی این اختیار را دارد که کلمات خودش را انتخاب کند.

نکته پایانی این است که، پس از گذراندن تمام زندگی ام در جستجوی چیزی خارج از خودم که به من احساس کامل و درست بودن بدهد، چیزی که واقعاً به دنبال آن بودم در تمام مدت در درون من بود. این نقطه درونی یا نور درونی که با لایه‌هایی از شکستگی پوشانده و پنهان شده بود، هرگز در اثر اعتیاد آسیب ندیده و کاملاً خالص و پاک باقی می‌ماند. من دیگر نباید در این پیکار حاضر می بودم، ولی با این حال اینجا هستم، و در جهت خود–دوستیِ هدایت شده ام تلاش می کنم. این برای من، فراتر از ایمان، یک دلیل روشن برای باور به نیرویی است که قوی‌تر از اعتیاد من است و بنابراین می‌تواند مرا به سلامت عقل بازگرداند.

آمریکا
دانیل اس.

آمریکا، نیویورک

جلسات

دیگر داستان های اعضاء