ایمیل:    hi@saesfahan.ir      |      آدرس جلسات بانوان:    0799 683 0913      |      آدرس جلسات آقایان:    3313 511 0913

انجمن معتادان جنسی گمنام

داستان اعضاء

« خداوند هست و من او نیستم »

خداوند هست و من او نیستم

پس از بازگشت به خانه از یک همایش SA، راهنمایش او را از دنیای تاریک درون خود، به حکمفرمایی خداوند هدایت کرد.

دیروز وقتی از یک همایش محلی SA برگشتم، احساس خوشحالی معقول و وصل بودن میکردم. اما یکی از اعضا آنقدر آرامشم را به هم ریخته بود که من تمام آخر هفته ام را با رنجش خودم در مورد او و رفتارش کشمکش می کردم. حتی بیشتر از آن، وقتی سه ماه پیش از ثبت نام او در این همایش شنیدم، پیشاپیش ترسیده بودم و آشفته شده بودم. به محض اینکه به خانه آمدم، یک ترازنامه در موردش نوشتم تا عصر آن را با راهنمایم مشارکت کنم.

ترازنامه نشان داد که من او را به دلیل خودنمایی، جلب توجه، تمایل به انجام دادن توسط خودش و خاص بودن، تلاش برای بهتر از دیگران مشارکت کردن، اینکه می خواست رهبر باشد و به عنوان یک عضو قدیمی شناخته شود، قضاوت می‌کردم. در حالی که این نقص های شخصیتی در واقع مال من بود! فضیلت های متضاد اینها تواضع، فروتنی، گمنامی، خداجویی، به دنبال خدمت بودن و تسلیم و بی قدرت عمل کردن است.

راهنمای من به من گفت که چگونه می توانم آگاهانه انتخاب کنم که در ملکوت خدا باشم، جایی در خود من که خداوند حکمفرماست.

در مشارکت آن با راهنمایم، باز هم آشکارتر شد که چگونه در آن آخر هفته، بر اساس نواقص شخصیتی ام عمل کردم؛ با تلاش برای ارائه یک مشارکت بی نظیر در حالی که چهره ای بی گناه و آرام به خودم گرفته بودم، و با قطع کردن جلسه و یا توضیح و تفسیرهای خنده دار من با صدای بلند موقع نمایش استعدادهای شنبه عصر. من دیدم که به جای بخشیدن بر روی گرفتن تمرکز کرده ام؛ بر مورد توجه قرار گرفتن به جای بی ادعا بودن؛ بر تمایل به شنیده شدن به جای گوش دادن به حرف های کسانی که نیاز به شنیده شدن دارند.

من به جای اتکا و اعتماد به خدا از جایگاه اتکا به خود عمل می کردم؛ منیّت به جای عشق. فهمیدم که اگر روی بخشیدن و گمنامی تمرکز می‌کردم، نباید به حضور اعضای دیگر اهمیتی می‌دادم. من بعد از همایش نباید آشفته می شدم نمی شدم بلکه باید در آرامش و شادی کامل می بودم. من از حضور آن شخص ناراحت شده بودم چون می خواستم نفر اول باشم و در ذهن خودم او رقیب من بود، در حالی که اگر از آرزوی نفر اول بودن دست می کشیدم، حضور او قدرت خود را بر من به عنوان یک رقیب خیالی از دست می داد.

من از خدا سپاسگزارم به خاطر اینکه، به جای آن که یک مست خشک باشم و تحت پوشش خدمت، بر اساس بیماری ام عمل کنم، این فرصت جدید را به من داد تا رشد کنم و تبدیل به خدمتگزاری فروتن تر و بخشنده تر شوم.

راهنمای من به من گفت که چگونه می توانم آگاهانه انتخاب کنم که در ملکوت خدا باشم، جایی در خود من که خداوند حکمفرماست. اگر نه، من دوباره تحت فرمان نفس هستم، مکان تاریکی که در آن، از دیگران می گیرم تا سعی کنم خودم را پر کنم. او همچنین به من یک ابزار کاربردی را یادآوری کرد که می توانم از آن برای هر اتفاقی که احتمال دارد برایم چالش برانگیز شود استفاده کنم:

  • ابتدا، قبل از رفتن به مکان چالش برانگیز، آن محل و افرادی را که در آنجا ملاقات خواهم کرد تجسم کنم، و عشق را به آن مکان و افراد بفرستم.
  • دوم، درست قبل از ورود، از خداوند بخواهم که به من کمک کند دقیقاً همان طوری باشم، که او می خواهد باشم.

خوشحالم که شعار “خدا هست و من او نیستم” به یادم افتاد. خدا را شکر می کنم برای اینکه تمام این زنجیره ی رویدادها را طراحی کرد، و برای راهنمایم که به من کمک کرد تا این مجموعه درهم آمیخته و تحریف شده از انگیزه ها و فرافکنی ها را باز کنم. من از او سپاسگزارم به خاطر اینکه، به جای آن که یک مست خشک باشم و تحت پوشش خدمت، بر اساس بیماری ام عمل کنم، این فرصت جدید را به من داد تا رشد کنم و تبدیل به خدمتگزاری فروتن تر و بخشنده تر شوم.

آلمان
گمنام

آلمان

جلسات

دیگر داستان های اعضاء