ایمیل:    hi@saesfahan.ir      |      آدرس جلسات بانوان:    0799 683 0913      |      آدرس جلسات آقایان:    3313 511 0913

انجمن معتادان جنسی گمنام

داستان اعضاء

« آنجا بودن برای دیگران »

آنجا بودن برای دیگران

وعدۀ پنجم AA مهم نیست که ما تا چه حد به قعر سقوط کرده­ایم، ما خواهیم دید که چگونه تجربۀ ما می تواند برای دیگران مفید باشد (کتاب بزرگ ص. 84)

در طول سال‌های حضورم در SA، هم راهنما و هم رهجو بوده­ام. نقاشی من که در این صفحه می­بینید در مورد هر دوی این تجربیات است.

نقاشی آنجا بودن برای دیگران

در ابتدا من رهجو بودم بودم. اغلب احساس می کردم در حال غرق شدن هستم. به معنای واقعی کلمه. رویاها و افکارم مثل یک دریای طوفانی پر از امواج در حال خروش بودند. افکاری تخریب شده بر اثر اعتیاد جنسی، وسواس سکسی و تنوع طلبی در روابط جنسی.

راهنمای من دقیقاً مرا نجات نداد. کار درست­تری که انجام داد این بود که با آرامش تکرار می­کرد: “فقط قدم­ها را کار کن.” وقتی گوش دادم، سرم را در آن دریای طوفانی که تصور می­کردم، از آب بیرون آوردم. بعدها خودم راهنما شدم. من اغلب از این که بفهمم رهجوهایم جلوی چشمانم غرق می شوند، می­ترسیدم. گفتار و کردار من در مواجهه با آن بحران­هایی که در درون آنها می دیدم بی­اثر به نظر می رسید. من هرگز نتوانستم آنها را با استفاده از هیچ فکر یا گفتار یا عملی که به ذهنم خطور می­کرد نجات دهم.

مدت زیادی طول کشید تا متوجه شدم که چرا راهنمای خودم اینقدر برایم مفید بوده است. دلیلش این نبود که او پاسخی را که من نیاز داشتم می­داد. برعکس، او گاهی اوقات به وضعیت من نگاه می کرد و می گفت: «هی مرد، به نظر می رسه تو شرایط وحشتناکی هستی.» این مرد – کسی که من به سختی می شناختمش – آنجا نبود تا وضعیت من را اصلاح کند. اما او مایل بود در تمام تلاش­ها و مبارزات من همراه من بماند، و من را از آن تأثیرات مخربی که دادن فیلم های پورن یا همان فیلم ها سکسی بر ذهن و روان من گذاشته بود نجات دهد.

خودم به ‌عنوان راهنما، دریافتم که صرفاً حضور داشتن مفیدترین کاری است که می‌توانم برای رهجویانم انجام دهم. آنها از وضعیتی آمده بودند که خودارضایی، استمنا، رفتارهای شهوت آلود جنسی و رفتارهای جنسی اجباری زمینگیرشان کرده بود. می‌توانم به وضعیت آنها گوش دهم، به هر جای نشریات که می­توانست کاربردی داشته باشد اشاره کنم و تجربه خودم را به اشتراک بگذارم. آنها به ندرت می گفتند: «وای، کارم درست شد!» در عوض می گفتند: «ممنون که اینجا هستید.» این عملی است که من نمی توانم آن را فراتر از پاسخ دادن به برخی تماس های تلفنی و ملاقات برای صحبت در مورد بهبودی تعریف کنم. هر چه که باشد، به نظر می رسد این کارها برای بهبودی بسیار مهم هستند.

وعده­ای که با این جمله شروع می‌شود: «مهم نیست که ما تا چه حد به قعر سقوط کرده­ایم…» و چه کارهایی کرده ایم، بسیاری از ما درگیر تماشای فیلم سکسی، خودارضائی، مشکلات بیش فعالی جنسی و اعتیاد به سکس بوده­ایم. این برای من در حکم یک خوش‌آمدگویی بود. می‌دانستم که تا حد زیادی در اعتیاد جنسی به قعر سقوط کرده­ام، اما با شنیدن این که تجربۀ وحشتناک من ممکن است ارزش رهایی داشته باشد، خیالم را راحت کرد. با آن همه مشکلات که به خاطر رفتارهای مخرب جنسی، خود ارضایی و دیدن فیلم مستهجن، که برای جسم و روانم به وجود آمده بود، اکثر مردم هرگز نمی خواهند به اندازه من به قعر بروند. هرگز.

و با این حال، وقتی یکی از رهجویانم، وضعیت اخلاقی تخریب شده­ای را توصیف کرد که در آن غرق شده بود، متوجه شدم که به جای اینکه خودم را عقب بکشم، به سمت او متمایل شده‌ام. من فقط به او اجازه می‌دادم حرف بزند، چون می‌دانستم اعتراف به اینکه غرق شده، چقدر برایش سخت است.

من می توانم برای یک رهجو، آنجا باشم. «آنجا بودن» به این معنی است که من می­توانم به طرز عجیبی به آسانی گوش کنم، چون این مکان پست (این قعر) برای من بسیار آشناست. من خودم در زمان مصرفم درگیر تنوع طلبی جنسی، رفتارهای مخرب سکسی، دیدن فیلم سوپر و استمناء بودم. من واقعاً نمی­توانم اندازه­گیری کنم که شخص دیگری تا چه حدی به قعر سقوط کرده است. این مقیاسی است که واحد اندازه­گیری ندارد. اما من می‌توانم با آن شخص به آنجا بروم – آنجا باشم – تا وقتی که او آن پایین را لمس کند.

به این ترتیب، آن وعده بارها برای من محقق شده است. مهم نیست که ما تا چه حد به قعر سقوط کرده­ایم، ما خواهیم دید که چگونه تجربۀ ما می تواند برای دیگران مفید باشد

خب پس آن مرد روی نردبان در نقاشی من کیست؟ اونی که با پیراهن پاره و موهای آشفته، خیلی سخت تلاش می کند، تا در نبردی که ظاهراً پیروزی در آن برای مرد در حال غرق شدن غیر ممکن است، پیروز شود؟ این همه رهنمایانی هستند که من تا به حال داشته ام. او بیشتر از آنچه لیاقتش را دارم به من کمک می­کند – شاید او هم حقی که راهنمای قبلی خودش به گردنش دارد را ادا می­کند. او قادر نیست به من برسد و دستم را بگیرد، اما او می­تواند «آنجا باشد»، همراه با من، حتی در آن عمق ناامیدی.

وقتی این نقاشی را تمام کردم، آن را با کمی افتخار به پدرم نشان دادم. او مدت طولانی به آن نگاه کرد و سپس گفت: «من این وضعیت را به شدت ناامیدکننده می بینم.» دلیلش را پرسیدم. او گفت: «چون این مرد موفق نمی شود. غریق دارد غرق می­شود.»

دوباره به نقاشی نگاه کردم و چیزی را دیدم که او ندید. این واقعاً راهنمایان نیستند که رهجوها را نجات می دهند. این همان نیروی برتر است که ما در آن پایین در قعر می­یابیم. راهنما آنجاست تا امید خود را به اشتراک بگذارد، حتی زمانی که فکر می‌کنیم هیچ‌کس قبل از ما اینقدر به قعر سقوط نکرده است.

به پدرم گفتم: «من آن را متفاوت می­بینم». پدرم به درستی وضعیت ناامیدکننده­ای را دید. اما من یک وعدۀ قدرتمند را دیدم.

SA
جان ای.

SA

جلسات

دیگر داستان های اعضاء