ایمیل:    hi@saesfahan.ir      |      آدرس جلسات بانوان:    0799 683 0913      |      آدرس جلسات آقایان:    3313 511 0913

انجمن معتادان جنسی گمنام

داستان اعضاء

« سفر قلب من به سوی نیروی برتر »

سفر قلب من به سوی نیروی برتر

من همیشه، مثل هر موجود زنده‌ی دیگری که ضربان قلب دارد، به عشق نیاز داشته‌ام. به توجه دیگران، ارتباط با دیگران و این آگاهی که به خاطر خودم پذیرفته شده‌ام، نیاز داشتم. اغلب در کودکی و سپس در نوجوانی با مادرم بیش از حد مهربان بودم به امید اینکه عشق او را دریافت کنم. با این حال، مهم نبود مادرم چقدر مرا دوست داشت و چقدر تلاش می‌کرد همه چیز را به ما بدهد، من عشقی را که خیلی آرزویش را داشتم، احساس نکردم. پدرم وقتی 10 ساله بودم به آن طرف کشور نقل مکان کرد، اما به هر حال آنجا هم نتوانستم آن را پیدا کنم. با این حال، چقدر مشتاق عشق آنها بودم. مشتاق حس خوب بودن، احساس مهم بودن، دیده شدن – امنیت، پذیرش و به رسمیت شناخته شدن بودم.

حالا که به گذشته نگاه می‌کنم، جای تعجب نیست که خیلی سریع وارد روابط عاشقانه می­شدم. اولین رابطه‌ی پایدارم را در ۱۳ سالگی با کسی داشتم که ۱۸ سال داشت. من فقط یک دختر کوچک بودم که به یک شخصیت بزرگ و محکم در کنارش نیاز داشت. کسی که بتواند مرا در آغوش بگیرد و دوستم داشته باشد، به این امید که هرگز رهایم نکند.

با این حال، برای رسیدن به آن عشق، نمی‌توانستم خودم باشم، زیرا نقص‌های شخصیتی‌ام ارزش دوست داشته شدن را نداشتند. بنابراین از سنین پایین خودم را وفق دادم تا مطمئن شوم عشقی را که به شدت آرزویش را داشتم، به دست می‌آورم. این کار را سال‌ها و سال‌ها انجام دادم، از ۱۳ سالگی (و در واقع، خیلی قبل از آن با پدر و مادرم) تا ۳۰ سالگی. در ۳۰ سالگی، تهی بودم. کاملاً فرسوده. خودم را گم کرده بودم و خسته و بی­رمق بودم. نمی‌توانستم به زندگی ادامه دهم، حتی با قوی‌ترین اراده‌ی دنیا.

سپس برای اولین بار در زندگی‌ام از صمیم قلب دعا کردم. این دعای آرامش بود که از انجمن الکلی‌های گمنام (AA) می‌شناختم. یک روز بعد، من – معتاد به وابستگی به عشق – قدرت ترک شریک زندگی‌ام را پیدا کردم. چه معجزه‌ای!

تقریباً یک سال دیگر طول کشید تا به SA آمدم. در این میان، من همچنان در بدترین و خطرناک‌ترین مکان‌هایی که می‌توانید تصور کنید، به دنبال توجه، عشق و امنیت بودم. و وقتی در آستانه خودکشی بودم، SA را پیدا کردم. اشتیاق من به ارتباط، رابطه جنسی و شهوت داشت مرا نابود می‌کرد و من خودم را کاملاً به این برنامه سپردم. چاره دیگری نداشتم.

با کار کردن قدم‌ها با راهنمایم، قدرتی برتر از خودم را کشف کردم. ابتدا قدرت برتر را در جلسات تجربه کردم و سپس با نوشتن فهرست قدم دوم، همانطور که در کتاب «قدم در عمل» پیشنهاد شده است، او را بهتر شناختم. این یک اتفاق معجزه‌آسا برای من بود، زیرا کشف کردم که نیروی برتر می‌تواند و می‌خواهد برای من تمام چیزی باشد که زمانی من در والدینم، روابط و شرکای جنسی‌ام به دنبالش بودم.

خدا، آنطور که من او را درک می‌کنم، بی‌نهایت مرا دوست دارد. او ترس‌ها و ناامنی‌های مرا درک و تصدیق می‌کند و حتی می‌تواند آنها را از من دور کند. او هرگز فکر نمی‌کند که من زیادی یا اضافی­ام، زیاد غر می‌زنم، زیاد حرف می‌زنم یا خیلی سرم شلوغ است. او بی‌وقفه به من توجه و عشق می‌دهد. او مرا به خاطر کسی که امروز هستم می‌پذیرد، نه به خاطر کسی که او فکر می‌کند باید باشم. او کسی است که همیشه به او نیاز داشتم اما هرگز نمی‌توانستم پیدایش کنم. البته که نه! چیزی که قلبم می‌خواهد را هیچ انسانی نمی‌تواند به من بدهد. اکنون می‌دانم که چنین چیزی غیرممکن است.

نیروی برتر مرا دوست دارد و هدایتم می‌کند. او این امکان را برای من فراهم کرد که خودم را پیدا کنم: اینکه من چه کسی هستم، علایق و استعدادهایم چیستند و ارزش‌های واقعی من کدامند. چه موهبتی! به لطف آن نیروی برتر، من همچنان خودم را کشف می‌کنم، از خودم به خوبی مراقبت می‌کنم و خودم را دوست دارم.

شاید این بزرگترین موهبت باشد، اینکه خودم را دوست دارم. من آنقدر خودم را دوست دارم که واقعاً از گذراندن وقت با خودم لذت ببرم (بخوانید: با یک پتو روی مبل، یک کتاب، چند شمع روشن و یک فنجان چای) و آنقدر خودم را دوست دارم که به ارزش‌های تازه کشف شده‌ام وفادار بمانم. عشقی را که همیشه در مردان جستجو می‌کردم، امروز در نیروی برترم و در خودم می‌یابم.

آیا این به این معنی است که من اکنون درمان شده‌ام و دیگر معتاد به روابط نیستم؟ مطلقاً نه. اما تا زمانی که از روابط و از مردان پرهیز کنم، می‌توانم به درون خودم نزدیک بمانم. اما حتی وقتی گمراه می‌شوم، یک چیز برایم قطعی است: خدا مرا بی‌قید و شرط دوست دارد، مهم نیست چه کار می‌کنم. این عشق بی‌قید و شرط دقیقاً همان چیزی است که همیشه به دنبالش بوده‌ام و اکنون از طریق SA آن را یافته‌ام.

بلژیک
ناتالی وی.

بلژیک، آنتورپ

جلسات

دیگر داستان های اعضاء