یک بار در پارکینگ یک مرکز خرید بودم که زن جوان زیبایی که در رستورانی که قبلاً به آنجا می رفتم به عنوان پیشخدمت کار می کرد به سراغم آمد. هیچ چیز غیرعادی در مورد آن وجود نداشت. هر زمان که در رستوران بودم، او به سادگی سفارش مرا می گرفت. اما حالا، او به من گفت که شغلش را از دست داده است و به خاطر پول گیر کرده، گفت که «هرچه بخواهم» به من عرضه خواهد کرد. او کارتی با شماره تلفنش را با حرکتی که هیچ شکی برای منظورش باقی نگذاشت، به من داد.
به مرکز خرید رفتم و وقتی کمی دور و برم خلوت شد، به یکی از دوستان SA زنگ زدم، به او گفتم چه اتفاقی افتاده است و گفتم: “لطفاً همین جا پشت خط منتظر بمان و به من گوش کن تا این کارت را پاره کنم و مطمئن شو که آن را در سطل زباله می اندازم.” و رفیق SA من روی خط ماند و به من گوش داد که کارت را پاره می کردم و به او می گفتم که قطعات اکنون در سطل زباله هستند. قبل از خداحافظی، هر یک از ما متعهد شدیم که برای آن روز هوشیار بمانیم. کشش وسوسه در آن لحظه بسیار شدید بود، اما تماس در آن لحظه مرا نجات داد.
تماس گرفتن در میان وسوسه بارها مرا در این پانزده سال هوشیاری گذشته نجات داده است. گاهی تا ده بار یا بیشتر تماس یکی پس از دیگری گرفته ام تا این که وسوسه از بین رفته است. برایم اهمیتی ندارد که چقدر زمان یا پول را صرف این تماس ها می کنم. لغزش همیشه هزینه بیشتری خواهد داشت.
من همچنین میدانم که باید هر روز و هر روز دست به اقدامات هوشیارانه بزنم: آنچه دیروز مرا نجات داد، امروز مرا نجات نخواهد داد. اگر روزم را برنامه ریزی کنم – اما نه خیلی سفت و سخت؛ اگر خودم را مشغول نگه دارم – اما نه زیادی مشغول – از عجله و بلاتکلیفی پرهیز کنم، و همچنین به یاد داشته باشم که همه چیز “فقط برای امروز” است، به من کمک خواهد شد.
به تعبیر کتاب بزرگ، «هیچ چیز به اندازه کار فشرده با معتادان دیگر، هوشیاری را تضمین نمی کند». حمایت از سایر معتادان جنسی به من کمک زیادی کرده است. من دوست دارم در جلسات شرکت کنم؛ اینجا جایی است که جادو می کند، جایی که هر چیزی که با من و در من اتفاق می افتد با همنوعانم مشارکت می کنم. خواندن نشریات برنامه و به مشارکت کردن در مورد آن نیز برای من مفید است. من به همه این ابزارها نیاز دارم و از آنها لذت می برم. چه گنج بزرگی در کتاب سفید خود داریم و همچنین در کتاب بهبودی ادامه دارد.
من اعتقاد راسخ دارم که زندگی در راه حل امکان پذیر است، اینکه می توان هوشیاری جنسی را حفظ کرد، اگر ابزارهای برنامه را کار کنم. دعا هم خیلی به من کمک کرده چون اگر این بیماری روحانی است راه حلش هم باید روحانی باشد. به همین دلیل برای من مهم است که در روز وقتی را برای دعا کردن داشته باشم. وقتی از خواب بیدار می شوم، اولین کاری که انجام می دهم این است که روز را به نیروی برترم تقدیم کنم. قلب و جانم را به شکرانه به درگاه خداوند بلند می کنم و سپس از او می خواهم که ذهن ناآرام مرا روشن کند و کمکم کند تا بسیاری از کاستی هایم را به او بسپارم، تا سبک و شادمان باشم و برای او و دیگران مفید باشم.
گاهی اوقات خودم را در حال بالا بردن یک سپر یا مانند فیلمهای علمی تخیلی تصور میکنم که در یک میدان نیرو محافظت شدهام یا در یک کپسول پیچیده شدهام، یک زره محافظ فرستاده شده توسط نیروی برتر من. و با خودم تکرار میکنم: “من در آزمایشهایم تنها نیستم، خدا از من مراقبت خواهد کرد. با حمایت او از من، امروز هوشیار خواهم بود.”
و خدا کاری را برای من انجام می دهد که من نمی توانم برای خودم انجام دهم – یک معجزه، فقط برای امروز. در 29 مهر امسال به لطف خداوند و همراهی این برنامه و فقط برای امروز، 15 سال هوشیاری را جشن میگیرم. وقتی این مسیر را شروع کردم، هوشیاری طولانی مدت غیرممکن به نظر می رسید. اما با رها کردن افسار و سپردن اراده و زندگیم به دست خدا، رهایی تدریجی از شهوت ممکن شد. من از این برنامه بسیار سپاسگزارم. این برنامه ازدواج و زندگی من را نجات داده است.