همانطور که می دانیم دقیقاً دوازده قدم وجود دارد؛ اما جملات بهبودی بیشماری وجود دارد – «ساده نگه دارید»، «فقط برای امروز»، و «اول مهمترین کار»، که تنها تعدادی از محبوبترین شعارها هستند.
البته، مصرف کنندگان شهوت مانند من به خوبی عواقب اشتباه در اولویتها را میدانند، یعنی اینکه «مهمترین چیزها را در درجه اول قرار ندادن». «هر چیزی را که در اولویت بالاتر از بهبودی قرار دهم، خواهم باخت؛ هر چیزی که بعد از بهبودی در رتبه دوم قرار دهم، نتایج درجه یک خواهد داشت.» اگر بهبودی را بر همه چیز اولویت ندهم، همۀ آن را از دست خواهم داد؛ همه چیز از جمله زندگی ام.
یک جمله کمتر شناخته شده در بهبودی وجود دارد: «مقایسه یعنی ناامیدی.» این ضرب المثل تلویحاً از من می خواهد که با خودم صادق باشم و در عین حال صریحاً به من هشدار می دهد که خودم را با دیگران مقایسه نکنم، یا خودم را در برابر دیگران قضاوت نکنم. انجام این کار فقط منجر به ناامیدی می شود زیرا من نمی توانم کسی باشم جز خودم، که توسط نیروی برترم آفریده شده است – و او مرا نیافریده تا برده شهوت باشم…
من بیشتر عمرم را صرف مقایسه و ناامیدی کرده ام. در واقع من هنوز هم این کار را دارم می کنم! به هر حال، اگر از اولین حضورم در جلسه هوشیار بودم، اکنون بیش از 30 سال پاک بودم! بدون شک من به جای یک فقیر، یک آدم ثروتمند بودم، صاحب خانه – نه اجاره کننده اتاق. یک شوهر و یک پدر – نه یک مجرد 50 ساله، که تنها همراهش، یک سگ چیواوا است، که من را فقط دوست دارد زیرا او چیز بهتری نمی داند!
اولین بار زمانی شروع به مقایسه خودم کردم که فکر می کردم با دیگران متفاوت هستم. من هم با شکاف کام و هم با شکاف لب به دنیا آمدم. مادرم همیشه ناامنی های من در مورد اینها را رد می کرد، البته من بهتر می دانستم! من خودم را نپذیرفتم زیرا متفاوت بودم در حالی که دیگران را متحیر می کردم. شاید این زمانی بود که شهوت را هم کشف کردم: چه کسی می داند؟
من بخاطر چهره زردی ام بی ارزش بودم، زیرا درون و بیرونم با ظاهر بیرونی دیگران همخوانی نداشت. کمی بعد، احتمالاً به دلیل ADHD (اختلال کم توجهی بیش فعالی) و ناتوانیهای یادگیری مرتبط با آن، به این نتیجه رسیدم که به طور همزمان احمق هستم. زشت و احمق: ناامیدی من را تصور کنید.
اینجاست که شهوت پا به عرصه گذاشت. به من وعده رستگاری داد، بنابراین، ندانسته، اراده و زندگیم را به آن، اولین نیروی برترم سپردم، و برای مدت بسیار طولانی، ناامیدی خود را با شهوترانی دور کردم، تا بفهمم که واقعاً چقدر بیچاره بودم و هستم!
و اکنون من از نیروی برتر خود – «کسی است که قادر مطلق است» – هر روز به خاطر ناامیدی خود سپاسگزارم، زیرا امید بدون ناامیدی بی معنی است. پس امید من به شما این است که مانند من شباهت های خود را ببینید نه تفاوت های خود را با دیگران.
نیروی برتر من مرا همانگونه که هستم ساخت و من را همانطور که هستم دوست دارد تا نخواهم کسی جز خودم باشم … شاد، خوشحال و آزاد!