موضوع: اهمیت تصمیمگیری گروهی بر اساس اصول معنوی، فرآیند رشد از طریق گوش دادن به نظرات متنوع و تصمیمگیری مشترک، نقش نیروی برتر در هدایت و تصمیمگیریهای جمعی، اختلافها و رسیدن به وحدت.
من اسکار هستم، یک معتاد جنسی در حال بهبودی، به لطف نیروی برتر محبوبم از 16 اسفند 1390 هوشیار هستم.
زمانی که در جلسات اداری گروه حضوری ام شرکت می کردم، یک عضو قدیمی AA بود که نشریات برنامه را به خوبی می شناخت و وقتی از او می خواستند صحبت کند، او صحبت می کرد و صحبت می کرد و همچنان ادامه می داد و حوصله ام را سر می برد. سپس، شخص دیگری بود که هرگز در جلسات اداری صحبت نمی کرد. ولی وقتی نوبت به رای دادن می رسید او فقط “بله” یا “نه” را می گفت. آن دوستان من را عصبانی می کردند.
من واقعاً جلسات اداری – جلسات وجدان گروهی و جلسات خدماتی بین گروهی – را دوست دارم، زیرا همانطور که در کتاب “کشف اصول” آمده است، “جلسات اداری اغلب جایی است که ما سوختن از درون را احساس می کنیم.”
تلاش برای تغییر دیگران غیرممکن است، همانطور که من هیچ قدرتی در برابر شهوت ندارم. زمانی که در آن جلسات بودم، برای تغییر، برای رها کردن باری که نفس من به دوش میکشید، و برای عقل و شهامت دعا میکردم. بالاخره توانستم از آن دو دوست بهبودی قدردانی کنم و خدا را به خاطر حضورشان شکر کنم. از هر یک، من یاد گرفتم که سنت ها و اصول معنوی را زندگی کنم. بردبار باشم، از خدمات تک تک دوستانم و همه کسانی که در جلسات گروه خانگی ام حاضر می شوند سپاسگزار باشم. من باید بپذیرم که من فقط یک دانش آموز در مسیر معنوی هستم و همچنان می دانم که همیشه حق با نفس من نیست.
من عاشق متنی هستم که می گوید: «ما کاملاً بر لذت بردن از زندگی اصرار داریم»، فصل 9، کتاب آبی. اما اگر همه اطرافیانم اشتباه می کنند چگونه می توانم خوشحال باشم؟ چگونه می توانم از زندگی با گوش دادن به اعضای لغزشی در جلسات و به کسانی که “…حسرت گذشته را می خورند و می خواهند در را به روی آن ببندند” لذت ببرم؟
جواب زمانی رسید که من قدمها را کار کردم و شروع به زندگی واقعی اصول معنوی کردم. طرف تاریک من همیشه می خواهد از دیگران انتقاد کند. هرگز خوشحال نیست، همیشه ناراحت و بی تحمل است. اما امروز من یک انتخاب دارم—می توانم از خدا کمک بخواهم، قدم ها را انجام دهم و ترازهای مکرر از خودم بگیرم. من می توانم ناپختگی خود را تسلیم کنم، میل به رفتار ناگهانی از روی یک عصبانیت کودکانه در واکنش به نواقص دیگران را تسلیم کنم.
کم کم، با کار کردن قدم ها و پیدا کردن راه به سوی نور، شروع کردم به این که پاسخ آزادی واقعی این است که مسئولیت زندگیام را بپذیرم – حتی اگر دردناک باشد و من نخواهم این کار را انجام دهم، و برای مواجهه با تغییر و در برابر درد رشد معنوی شجاع باشم. کم کم به جای اینکه همیشه از دیگران شکایت کنم، مدارا، محبت و درک بیشتری نسبت به دیگران پیدا کردم. من شروع به تجربه لذت زندگی در واقعیت، لذت بردن از این زندگی ارزشمند کردهام، در حالی که رابطه عمیقتری با نیروی برترم کشف کردهام – همه اینها از طریق کار کردن قدمها بر روی نقصهای شخصیتی من و بهویژه در خدمت کردن به دست آمده است.
شعار «به برنده ها بچسب» مرا تشویق میکند که به داستانهای بهبودی در جلسات و وویس های ضبط شده گوش دهم. همچنین مرا تشویق می کند تا در مورد مزایای خدمات صحبت کنم – تغییراتی که در زندگی من از طریق خدمت در گروه و ساختار بین گروهی کشورم، با کار در کمیته ترجمه اسپانیایی مجله Essay، و با رهنمایی زندانیان در زندان رخ داده است – و از طریق آن همه چیز را کشف کردم. من هم می توانم برنده باشم، فقط برای امروز. من همیشه از به اشتراک گذاشتن این پیام شاد با گروهم لذت می برم.