موضوع: پذیرش کلید آرامش و بهبودی – پذیرش شرایط و افراد همانگونه که هستند – رسیدن به آرامش با رها کردن تلاش برای کنترل دیگران – رهایی از خشم و ترس با پذیرش – پذیرش باعث تقویت ارتباط با خداوند به عنوان منبع آرامش و راهحل.
من خیلی خوششانسم که یک روانشناس باتجربه دارم که مردی همسن خودم است و شخصاً برای مشکلات اعتیاد خودش ۱۲ قدم را کار کرده است؛ او کاملاً از برنامههای ۱۲ قدمی حمایت میکند. من این نوع کمک حرفهای بیرونی را مکمل بسیار مثبتی برای بهبودیام در SA یافتهام.
چندی پیش، وقتی با او روی مشکلاتم در زمینه پذیرش، رنجشها و خشم سرکوبشدهام کار میکردم، از من خواست فهرستی از تمام فقدانهایی که در طول زندگیام متحمل شده بودم، تهیه کنم. این فهرست شامل همه چیز میشد، از دست دادن حیوانات خانگی گرفته تا از دست دادن خانه به دلیل نقل مکانهای مداوم، طلاق والدینم، از دست دادن یک ازدواج، مرگ همه پدربزرگها و مادربزرگهایم، یکی از والدینم، دوستان نزدیکم، بسیاری از همکلاسیهای سابقم، همکارانم و حتی سپری شدن اجتنابناپذیر دوران جوانیام.
سال گذشته در آفریقای جنوبی، از نظر فقدانهایی که در خود انجمن داشتیم، برای من بسیار سخت بود. من اولین راهنمایم، لوک دی.، را در یک تصادف نابهنگام از دست دادم – در حالی که او هنوز خیلی خیلی جوان بود. به لطف او بود که گروه کوچک محلی ما یک جلسه انگلیسی زبان را اینجا در بارسلونا و همچنین جلسه سخنرانان زوم EDIBDI بارسلونا که چهارشنبهها برگزار میشود، آغاز کرد. همانطور که خیلیها ممکن است بدانند، لوک به عنوان سردبیر همین مجله نیز به خدمت خود در آفریقای جنوبی ادامه داد، برای برگزاری کارگاههای آموزشی به خارج از کشور سفر میکرد و راهنمای بسیاری از افراد دیگر مانند من بود. او با سخاوت و آزادی تمام وقت خود را در اختیار من گذاشت و ساعتها روی نیمکت پارک کنارم نشست تا برای اولین بار ۱۲ قدم آفریقای جنوبی را کار کنم. دلم برایش خیلی تنگ شده است.
من همچنین سال گذشته دومین راهنمایم را از دست دادم، این بار به دلیل سرطانی که او و همه ما میدانستیم در نهایت به زندگیاش پایان خواهد داد. دیوید ام. مدتها عضو هوشیار SA بود (۳۵ سال) و برای من نمونهای شگفتانگیز از فداکاری، خدمت، صلح، آرامش و پذیرش بود. «دانیل، دوباره همه چیز را به خودت ربط دادی!» و «چهار بدترین کلمهای که میتوانی به خودت بگویی چیست؟ ‘من میتوانم از پسش بربیایم!’» به طرز شگفتانگیزی، او تقریباً هر روز تا حدود دو هفته قبل از فوتش با من تماس میگرفت تا چک-این (Check-in) را با هم کار کنیم. واقعاً خیلی دلم برایش تنگ شده است.
خب، چطور میتوانم با همه اینها کنار بیایم و در عین حال، هم از نظر احساسی و هم از نظر جسمی، هوشیاریام را در دوران بهبودی حفظ کنم؟ چطور با آن کنار آمدهام؟
برای من، پاسخ در سه مرحله اول است: رها کردن، باور کردن، و سپس یافتن نوعی نیروی برتر. اگرچه من در طیف ادیان سنتی به سمت لاادریگرایی گرایش دارم، اما مفهوم من از نیروی برتر شامل این ایده است که باید چیزی بیش از این دنیای فیزیکی فعلی و بسیار ناقص وجود داشته باشد. من هیچ ایدهای ندارم که آن چه میتواند باشد، اما معتقدم که آنجاست و منتظر است. شاید روی سنگ قبرم نوشته شود: «به سوی ماجراجویی بعدی!»
این باعث میشود که ورود به عرصه پذیرش فقدان [مرگ دوستانم] برایم بسیار آسانتر شود. همانطور که در صفحه ۴۱۸ کتاب بزرگ آمده است: «و پذیرش، پاسخ تمام مشکلات امروز من است.»
دیوید م.، در روزهای پایانی عمرش، برای من نمونهی درخشانی از چگونگی کارکرد این نوع تسلیم و «پذیرش» کامل بود – و او با آزمون نهایی روبرو بود. من برای همیشه از این درس شگفتانگیز زندگی سپاسگزارم.
در نهایت، به زیر نور آوردن این مسائل با دیگر اعضای SA کلید ماجرا بود. در ماه اکتبر گذشته، یک خواهر SA از مصر در یک جلسه زوم در مورد موضوع غم و اندوه و فقدان صحبت کرد. پس از آن، یکی از آن جلسات جادویی که انگار روحها با هم ارتباط برقرار میکنند اتفاق افتاد، زیرا همه ما به نوبت در مورد فقدانهایی که اخیراً یا در طول زندگیمان تجربه کرده بودیم، صحبت میکردیم. از عزیزانمان صحبت کردیم. از حیوانات خانگی محبوب خانواده صحبت کردیم. از سوءاستفاده صحبت کردیم. از برادران و خواهران SA که از دنیا رفته بودند صحبت کردیم. اگرچه اشکهایم جاری شد، اما زیبا، آرامشبخش و تزکیهکننده بود.