ایمیل:    hi@saesfahan.ir      |      آدرس جلسات بانوان:    0799 683 0913      |      آدرس جلسات آقایان:    3313 511 0913

انجمن معتادان جنسی گمنام

داستان اعضاء

« من، یک منکر وجود خدا »

من، یک منکر وجود خدا

موضوع: چالش‌های فردی که اعتقاد روشنی به خدا ندارد ولی همچنان در برنامه مشارکت می‌کند – پذیرش قدم دوم و سوم با ذهن باز – پیدا کردن معنای شخصی‌تر از «قدرت برتر» – رشد تدریجی ایمان – بدون باور سنتی به خدا هم می‌توان بهبودی را تجربه کرد.

من در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم. پدرم یک کشیش بود و خانواده ما بسیاری از مناسک مذهبی را رعایت می‌کردند. اما پدرم هر چقدر که اصول کلیسا را ​​​​موعظه می‌کرد، در خانه آن اصول را ​​​​رعایت نمی‌کرد (حداقل من اینطور تجربه کردم). رفتارهای جنسی من از سنین بسیار پایین شروع شد و شامل انزوا، خیال‌پردازی، پنهان‌کاری و مخفی شدن می‌شد – یک زندگی دوگانه واقعی.

بعد از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان، خانواده‌ام به ایالت دیگری نقل مکان کردند، در حالی که من برای ادامه تحصیل در رشته علوم در آنجا ماندم. انزوا و رفتارهای جنسی مخربم ادامه یافت و به طور فزاینده‌ای از کنترل خارج شد. من از دین خانواده‌ام و از هرگونه اعتقادی به خدا فاصله گرفتم. بدون اینکه آگاهانه تصمیم بگیرم، به چیزی تبدیل شدم که فکر می‌کردم یک ملحد شده ام. برای من، اینطور نبود که خدا وجود داشته باشد و من لایق عشق یا توجه او نباشم، یا اینکه خدا وجود داشته باشد اما دیگر در زندگی روزمره من نقشی نداشته باشد. من سوال نکردم که چرا اتفاقات بد برای افراد خوب یا بی‌گناه می‌افتد. من حتی از ریاکاری مذهبی که دیده بودم، ناراحت نشدم. برای من، هیچ مدرک قانع‌کننده‌ای از یک موجود خدایی که در زمان و مکان وجود دارد و با خلقت خود تعامل دارد، وجود نداشت.

سال‌ها بعد، وقتی همسرم متوجه رفتار پرخاشگرانه‌ام شد و من به SA پیوستم، دیگر از هرگونه ارتباطی با خدا دور بودم. جالب اینجاست که من با «بخش خدا»ی برنامه مشکلی نداشتم. همانطور که راهنمایم و نشریاتمان پیشنهاد داده بودند، من با گروه خانگی‌ام به عنوان نیروی برترم شروع کردم. اینجا گروهی از افراد بودند که مشکل اعتیاد جنسی خود را حل کرده بودند؛ آنها مطمئناً نیرویی برتر از من بودند. من به گروه و برنامه SA ایمان داشتم. این سطح از ایمان برای من کافی بود.

SA به من آموخت که آرام باشم و حلقه‌ای که باید از آن عبور می‌کردم بسیار وسیع‌تر از آن چیزی بود که انتظار داشتم. خوشحال شدم که شنیدم SA از من نمی‌خواهد به چیزی اعتقاد داشته باشم و دوازده قدم «فقط پیشنهاد» هستند. آنها به من گفتند که لازم نیست قدم دوم را «همین الان» بپذیرم و می‌توانم آن را تدریجی انجام دهم. همچنین یاد گرفتم که تنها چیزی که نیاز دارم یک ذهن واقعاً باز است، اینکه از انجمن بحث و جدل استعفا دهم و خودم را با سوالات عمیق مذهبی آزار ندهم (کتاب 12-12، ص۲۶). به نوعی، من خودم تمایل داشتم این کارها را انجام دهم، هرچند نه کاملاً، و مطمئناً، بخش خدا به تدریج شروع به نفوذ در زندگی من کرد. تا به امروز، نمی‌توانم بگویم که در چه زمانی به قدرتی برتر از خودم ایمان آوردم، اما مطمئناً اکنون این باور را دارم. فقط کافی بود دست از جنگیدن بردارم و با اشتیاق هرچه تمام‌تر برنامه SA (یعنی دوازده قدم) را شروع کنم.

تمرینی که راهنمای من برای قدم دوم پیشنهاد داد این بود که یک برگه کاغذ سفید بردارم و بنویسم که می‌خواهم قدرت برترم چگونه باشد. چی؟ این توهین به مقدساته! چه دستوری! در نهایت به این سوال از تمرین دیگر قدم دوم پاسخ دادم: «ویژگی‌های لازم برای یک قدرت برتر کافی چیست؟» تا به امروز، سوال «ویژگی‌های لازم» یکی از مؤثرترین تمرین‌ها در تمام مراحل کار من است. این سوال برای بسیاری از رهجویان من تأثیر یکسانی داشته است.

در جلسه «خدا آنطور که شما او را درک می‌کنید» که صبح یکشنبه در یک خلوتگاه مردانه دو بار در سال برگزار می‌شود، ما در یک دایره می‌چرخیدیم و هر مرد به طور خلاصه درک خود را از خدا توصیف می‌کرد. من همیشه می‌گفتم: «خدا قدرتی است که مرا هوشیار نگه می‌دارد.» این جمله، درک روشن و کامل من از خدا در بیشتر ۲۶ سال هوشیاری‌ام بوده است.

قدم دوم از من می‌خواهد که «قدرتی برتر از» خودم را پیدا کنم؛ این قدم مستلزم این نیست که من بزرگترین قدرت در جهان را پیدا کنم. سال‌ها پیش من و یک معتاد جنسی دیگر در مورد درکمان از خدا صحبت می‌کردیم و من به سختی می‌توانستم یک فکر خاص را به زبان بیاورم. بعد از چند تلاش، او پیشنهاد داد: «پس فکر نمی‌کنی خدا باید همه چیز را بداند یا دانای کل باشد» – ما در مورد صفات «همه چیز» بحث می‌کردیم – «تا اشتباه نکند». بله، من هم همین فکر را می‌کردم! از آن زمان، من هم به این باور رسیده‌ام که خدا برای اینکه با من باشد، لازم نیست همه جا (حاضر مطلق) باشد و لازم نیست خدا قادر مطلق (یا قادر مطلق) باشد تا به من کمک کند هوشیار بمانم.

قدم سوم از من نمی‌خواهد که یک الهیات کامل را تدوین کنم، فقط کافی است درک کافی داشته باشم تا بقیه قدم‌ها را کار کنم و به کار کردن آنها ادامه دهم.

من باور ندارم که خدا برای زندگی من برنامه‌ای دارد، اما معتقدم که چیزی به نام «اراده خدا برای من» وجود دارد و اراده خدا برای من حتی از اراده خودم برای من بهتر است. به عنوان نقطه شروع، من معتقدم (در حقیقت، می‌دانم) که اراده خدا برای من این است که هوشیار باشم. همین به تنهایی بسیاری از کارهایی را که باید انجام دهم، مشخص می‌کند. من همچنین معتقدم که اراده خدا برای تو، دوست معتاد جنسی من، این است که هوشیار باشی و این نیز بسیاری از کارهایی را که باید انجام دهم، مشخص می‌کند. این دو باور، برای من، بخش عمده‌ای از «برنامه خدا» برای زندگی من را تشکیل می‌دهند.

امروز، بدون شک می‌دانم که در برابر شهوت ناتوان هستم. معتقدم که همیشه ناتوان بوده‌ام و همیشه نیز خواهم بود. و با این حال، هنوز هم هر روز با شهوت روبرو می‌شوم. بنابراین، با توجه به ناتوانی‌ام در مقابله با شهوت، چه کار می‌کنم؟ تسلیم می‌شوم. و در تسلیم شدنم، قدرت خدا در من مؤثر واقع می‌شود و هوشیار می‌مانم. ممکن است لازم باشد دو روز، دو ساعت یا دو دقیقه دیگر دوباره تسلیم شوم، اما وقتی این کار را می‌کنم، خدا به من قدرت می‌دهد – خدا قدرت است – تا هوشیار بمانم. این همیشه برای من جواب می‌دهد. خدا کاری را که نمی‌توانم برای خودم انجام دهم برای من انجام می‌دهد (یعنی هوشیار نگه داشتن من)، اما خدا کاری را که می‌توانم برای خودم انجام دهم برای من انجام نمی‌دهد (و این تسلیم شدن است).

من سهم خودم را انجام می‌دهم، خدا هم سهم خودش را.

آمریکا
ریک ک.

آمریکا، کالیفرنیا

جلسات

دیگر داستان های اعضاء