موضوع: رابطه راهنما و رهجویی – نقش حمایتگر راهنما در فرآیند بهبودی با مثالهای واقعی – پذیرش خویشتن و تجربهی نویسنده از ریزش موهایش برای نمادسازی پذیرش تغییرات غیرقابلکنترل در زندگی – قانون 62: خودت را زیاد جدی نگیر، بهعنوان ابزاری برای رهایی از کمالگرایی و سختگیری به خود – طنز و شوخطبعی و دید مثبت به مشکلات در مسیر بهبودی برای آرامش روانی بیشتر – رشد معنوی از دل چالشهای ساده و روزمره.
سلام، من یوجین ک. هستم، یک معتاد جنسی. ۲۲ سال دارم و در شهریور 1403 به آفریقای جنوبی آمدم. وقتی موضوع قانون ۶۲ (زیاد خودتان را جدی نگیرید) را دیدم، یاد این افتادم که چطور راهنمایم را پیدا کردم. وقتی تازه وارد بودم، چشمم به یک نفر افتاد که فکر میکردم راهنمای خوبی خواهد بود. او در جلسهی معارفهی تازه واردها شرکت کرده بود و با خودم فکر کردم: «این همان کسی است که باید باشد.» چند جلسه بعد، بالاخره تصمیم گرفتم که احتمالاً باید یک راهنما پیدا کنم، بنابراین بعد از جلسه شروع به جستجوی او کردم.
در پارکینگ، کسی را دیدم که درست شبیه او بود – یا حداقل من اینطور فکر میکردم چون او هم همان نقطه طاسی را در سرش داشت. بنابراین مستقیم به سمتش رفتم، با اعتماد به نفس او را با نام مردی که قبلاً ملاقات کرده بودم صدا زدم و… او حرفم را اصلاح کرد. معلوم شد که من مرد طاس را اشتباه گرفته بودم. اما نکته جالب اینجاست: من همون لحظه با این موضوع کنار آمدم و از آن مرد طاس پرسیدم که آیا او راهنمای من میشود یا خیر. او حالا راهنمای من است و اینگونه بود که من شروع به کار کردن قدمها کردم. یک نمونه واضح از اشتباه به خاطر شباهت ظاهری، اما خب، درست از آب درآمد!
اخیراً متوجه شدهام که به راحتی در این طرز فکر فرو میروم که SA فقط در مورد کار کردن قدمها و رفتن به جلسات است. اما SA چیزی بیش از درمان بیماری من است – جایی است که میتوانم در آن دوست پیدا کنم و با مردم ارتباط برقرار کنم. بعد از جلسات، شام میخوریم، کمی میخندیم و فقط از زندگی لذت میبریم. قانون ۶۲ به من یادآوری میکند که خودم را خیلی جدی نگیرم و از این بابت سپاسگزارم. از اینکه اجازه دادید تجربیاتم را با شما به اشتراک بگذارم متشکرم.