ایمیل:    hi@saesfahan.ir      |      آدرس جلسات بانوان:    0799 683 0913      |      آدرس جلسات آقایان:    3313 511 0913

انجمن معتادان جنسی گمنام

داستان اعضاء

« سفر من با قدم یازدهم »

سفر من با قدم یازدهم

موضوع: مراقبه، کارکرد قدم یازدهم، روش‌های مدیتیشن، سفر بهبودی، ارتباط معنوی، تمرینات روزانه، حمایت و خدمت‌رسانی.

من در تمام زندگی بزرگسالی خود سفری را دنبال کرده ام به سمت چیزی که اکنون هستم، به عنوان یک عضو هوشیار SA. و اکنون تقریباً 60 ساله هستم. من برای نوشتن این مقاله توسط ارتباط واقعی امروزم حرکت کرده ام. در زمان نگارش این مقاله، 19 فروردین است. این مقاله روشی از مراقبه را توصیف می کند که نویسنده احساس می کند می تواند برای سایر اعضا مفید باشد، یعنی در سکوت به تنفس خود توجه کنند، و در حین ورود و خروج نفس بر نفس خود تمرکز کند. با تنفس از بینی و دهان، افکارم را به محض ظهور رها می کنم.

30 سال پیش این روش را به من آموختند. من به یک گروه هفتگی می رفتم که در آن در یک دایره در سکوت می نشستیم که در آنجا تمرین کنیم. در آن زمان می توانستم به طور کامل و به آسانی از آن لذت ببرم.

اوایل، من با خودم بازی می کردم و ور میرفتم. بعد بیماری من پیشرفت کرد و من شروع به فعالیت های مخرب جنسی خارج از ازدواجم کردم، با عوامل مخربی که در خارج از چارچوب ها هستند، اما واقعاً اینجاست که اعتیاد جنسی من اوج گرفت. با آن تخریب های جنسی، من تمام تمرینات معنوی و آنچه را که می توانم کارکردهای نیروی برترم بنامم را از دست دادم. همانطور که کتاب سفید به شیوایی می گوید: “مهمانی تمام شد.”

سپس در سال 2020، که کاملاً ورشکسته شدم، توسط یک مربی روحانی خودم به SA هدایت شدم. هنوز در تلاش بودم آن تمرین های روحانی را انجام بدهم ، اما هیچ ارتباط واقعی با خدای خود نداشتم، زیرا از درون مرده بودم. برای نجات جانم وارد  SAشدم و خودم را در آن انداختم. گروه خانگی من، پس از آن، خیلی زود راهنمای موقت من، در واقع نیروی برتر من شدند.

من دوباره از ابتدا یاد گرفتم، همانطور که می خواندم تا تمام دانش قبلی و سایر برنامه هایم را پشت در بگذارم. من با اعتراف به اینکه هیچ قدرتی در برابر شهوت ندارم (و هنوز هم ندارم) شروع کردم و شروع به کار کردم تا با نیرویی برتر از خودم ارتباط برقرار کنم.

هنگامی که قدم های 2 و 3 را برداشتم و درک جدیدی از خدا وارد زندگی ام شد و پذیرفتم که درک قدیمی ام برایم کارساز نبوده است، در باز شد. یا شاید دریچه های سیل. راهنماهای من، خدا را شکر، همه مرا تشویق کردند که از قدم 2 به بعد، سعی کنم ترازنامۀ خودم را بنویسم (قدم 10) و سعی کنم با خدا در هر درکی که از دعا و مراقبه در آن زمان داشتم (قدم 11) ارتباط برقرار کنم. همیشه مخصوصاً صبح ها از خدا خواسته ام که از روز اول در SA هوشیار باشم.

من در سال های فعالیت های مخرب جنسی ام، بسیار متوجه شدم که کتاب سفید در قدم 11 می‌گوید، که در مراقبه، به خاطر اینکه قدمها را در SA کار نکرده‌ام، به جای خداوند با سمت تاریک خودم ارتباط برقرار می‌کنم. (کتاب سفید ص. 139)

امروز من تمام قدمها را کار کرده ام. خواندن امروز واقعاً من را پر از احساسات کرد. من در گروه های آنلاین دیگری هم عضو هستم، نه در SA، جایی که با هم مدیتیشن می کنیم. خواندن آن که توسط SA توصیه شده است بسیار عالی است: این من را تشویق می کند که در راه درستی باقی بمانم.

امروز رابطه فوق العاده ای با خدا دارم. او در هر لیست سپاسگزاری است. من امروز عاشق دعا و مراقبه هستم. کانال ارتباطی ام توسط کارکرد قدم ها پاک شده است. چیزی که من بیشتر از همه دوست دارم، بسیار شبیه به خواندن بود. وقتی تلفن و لپ‌تاپم را خاموش می‌کنم – نه بی‌صدا و در دسترس، بلکه خاموش – و فقط به تماشای باران ملایمی که می‌بارد، یا طلوع ماه یا پرندگانی که تمام روز در حال پرواز هستند، می‌نشینم. و در این صورت آسان است که اصلاً هیچ فکری نداشته باشم و نسبتاً سریع از هر چیزی که می آیند رها کنیم. این شادترین شکل مدیتیشن من است.

من همچنین از خواندن کتاب های مدیتیشن با خوانش روزانه بسیار لذت می برم. ارتباط واقعی، بازتاب های روزانه AA ، و بسیاری دیگر از نشریات غیر برنامه ای که دارم. وقتی هر دوی این کارها را انجام می‌دهم، روزم خوب می‌گذرد: مدیتیشن بی‌صدا و مدیتیشن خواندن. گاهی به صورت چاپی می خوانم، گاهی در تبلت. اگر فقط یکی از این دو را انجام دهم، روزم مشکلاتی دارد. اگر هیچکدام از آنها را انجام ندهم، روز من یک فاجعه است، و در نهایت با مقدار زیادی جبران خسارت مواجه می شوم.

در مورد دعا کردن، من از 8 سالگی هر روز دعا می‌کردم. اما داستان یکسان بود: تا زمانی که در SA با خدا ارتباط برقرار نکردم، هیچ رابطه واقعی یا حداقل عملکردی یا خوبی با او نداشتم. من معتقدم که او همیشه چیزی را پیشنهاد می کرد، اما من چیزی که لازم بود نداشتم. حداقل این باعث شد که در همان ابتدای سفر SA ام، ایده نیروی برتر را بپذیرم، و همانطور که می گویم، حداقل کاری که انجام می دهم این است که از او بخواهم که روزانه مرا هوشیار نگه دارد.

این روزها من روزم را با دعاهای قدم های 1 و 2 خودم شروع می کنم، سپس دعای قدم 3 و 7 گاهی اوقات این را تغییر می دهم، فقط با بیان اراده، زندگی و خودم، افکار، انتخاب ها، اعمال، کلمات گفته شده، نتایج، و غیره، من امروز صبح این کار را کردم، نه اینکه دعا بخوانم. من به دلیل ناتوانی عصبی ذهنی همه چیز را بسیار سیاه و سفید می بینم و قانون گرا دارم. این به من کمک می کند که در مواقعی به جای کلمات معمول، آزادانه از کلمات خودم استفاده کنم.

در طول روز، وسوسه‌ها و احساسات، افکار و آسیب‌های «منفی» را به خدا و در صورت لزوم اغلب به یکی از اعضایم تسلیم می‌کنم. سعی می‌کنم همانطور که خوانده‌ام در مواقع ناراحتی یا نامطمئن مکث کنم و بی‌آرام از خدا بخواهم حرف درست بعدی را بزنم یا انجام دهم. راهنما من به من می گوید که «اغلب می توانی هیچ کاری انجام ندهی». من در حال پیشرفت در حفظ همنشینی دوستانه با او در دعا هستم. من مدام از او تشکر می کنم.

در پایان روز، ترازنامه ام را تهیه می‌کنم و با دوست بهبودی ام به اشتراک می‌گذارم، که شاید به شکلی دوست‌داشتنی، معتقدم خدا آن را می‌خواند، بنابراین به عیب‌هایم به‌عنوان قدم، به او، خودم و شخص دیگری اعتراف می‌کنم.

خیلی خوب است که نتیجه بگیریم، “…سپس من در آرامش می خوابم”، این به این معنی است که وجدان من آزاد است، بنابراین حداقل هوشیار می مانم.

انگلیس
کتی اس.

بریتانیا، دِوون

جلسات

دیگر داستان های اعضاء