موضوع: احساس تنهایی و ناکافی بودن، ترس از طرد شدن، مقایسه خود با دیگران، شفافیت و صداقت در SA، زندگی هوشیار و واقعی.
من دوستان زیادی داشتم، خانواده ای مهربان و همسری دلسوز. اما همه اینها کافی نبود. می خواستم دیگران ببینند که من یا اعتماد به نفس و آگاه هستم. دوست داشتم مردم فقط چیزی را ببینند که من می خواستم آنها ببینند. با این حال در لحظات آرام درون خودم احساس تنهایی می کردم. افکار و اعمال شهوت آلودم مرا از داشتن ارتباط واقعی جدا می کرد.
«بسیاری از ما احساس ناکافی بودن، بی لیاقتی، تنهایی و ترس می کردیم. درون ما هرگز با آنچه در ظاهر دیگران مشاهده می کردیم مطابقت نداشت.» (کتاب سفید ص. 203)
ترس وارد زندگیم شد اگر مردم واقعاً من را از درون می شناختند چه؟ با دیدن اینکه واقعا چه شکلی بودم. مطمئن بودم که من را طرد می کنند. آن وقت من واقعا تنها خواهم بود. این افکار احساس جدایی و ترسم را مضاعف کرد.
به نظر میرسید که افراد دیگر آن مبارزهای را که من با آن روبهرو بودم، نداشتند. در مقایسه خودم با دیگران، میدانستم که در حد آنها نیستم. آنها با هم بودند، در حالی که من در حال جستجو بودم. احساس می کردم برای وظیفه زندگی کردن ناکافی هستم. برای کنار آمدن، در دنیایی فانتزی زندگی کردم که من را در ذهنم به عنوان ستاره نمایش قرار می داد. سعی کردم با شرایط خودم زندگی کنم، اما همیشه هم کوتاه آمدم. SA به من نشان داد که چیز متفاوتی وجود دارد. روحیه صراحت و صداقت وجود داشت. مردم در واقع دنیای درونی خود را به نمایش می گذاشتند.
«وقتی به SA آمدیم، متوجه شدیم که علیرغم تفاوتهایمان، یک مشکل مشترک داریم – وسواس شهوت، که معمولاً با تقاضای اجباری برای رابطه جنسی به نوعی ترکیب میشود. ما از درون با یکدیگر همذات پنداری کردیم.» (کتاب سفید ص.1)
برای اولین بار در زندگی ام احساس کردم که به آن تعلق دارم. چیزی که واقعاً مهم بود، زندگی بیرونی من نبود. من در واقع میتوانم ریشههای پوچی روحیام را برملا کنم، زیرا دیگران در حال افشای ریشههای خود بودند. هر چه بیشتر با دیگران در گروه و نیروی برترم ارتباط برقرار می کردم، بار وحشتناک خودم از بین می رفت.
امروز دارم یاد میگیرم که یک زندگی هوشیار و واقعی داشته باشم. وصل شدن در رابطه با دیگران و نیروی برترم. بیرون من بالاخره آنچه را که در درونم می گذرد منعکس می کند.