موضوع: تأکید بر این که نیازی نیست تصویر دیگران از خدا را بپذیرید، بلکه میتوان خدای خود را شناخت – آزادی در باور – پذیرفتن ضعف انسانی – تجربهی حضور خدا در زندگی روزمره از طریق قدمها و تمرینات برنامه – رشد باور به خدا در طول زمان و عمیق¬تر شدن آن با تجربههای شخصی.
من واقعاً تا ۲۲ سالگی هرگز جنبه معنوی زندگی را در نظر نگرفته بودم. مرتباً با یک مشاور ملاقات میکردم که طی ماهها موفق شد به آرامی مرا متقاعد کند که زندگی چیزی بیش از منطق، استدلال، علم و عقل است. کمکم داشتم قبول میکردم که شهود و خوداندیشی نیز میتوانند ارزشمند باشند. کتابهایی در مورد معنویت خواندم و به مسائل عرفانی علاقهمند شدم. آن را بسیار هیجانانگیز یافتم، اما متأسفانه هوشیار نبودم. وسواس و اعتیاد من به شهوت روز به روز بدتر میشد و پرداختن به امور معنوی به تنهایی کمکی به اوضاع نمیکرد.
یکی از دوستانم مرا با برنامهی دوازده قدمی بهبودی آشنا کرد، اما من به طور مداوم تسلیم نبودم. هنوز در بتپرستی شهوت گرفتار بودم. رفتارم نشان میداد که زنان نیروی برتر من هستند. پس از یک دورهی تاریک، تصمیم گرفتم تسلیم روند بهبودی دوازده قدمی شوم. در ابتدا تصور من از خدا محدود بود. اغلب هر قدرت برتری را خشن، بیرحم و به نوعی اتفاقی میدانستم.
با گذشت زمان در بهبودی و تأثیر SA، این وضعیت شروع به تغییر کرد. کمکم به این فکر افتادم که خدا مرا شخصاً دوست دارد. کمکم فکر کردم که او هر اتفاقی که برایم میافتد را هدایت میکند. سه سال و نیم هوشیار ماندم و از معتادان دیگر حمایت کردم. اوضاع کمی خوب به نظر میرسید، اما بعد زندگیام واقعاً از هم پاشید. در نهایت، هوشیاریام را از دست دادم و در تاریکی فرو رفتم.
با نگاهی به گذشته، بیش از حد به افرادی خاص متکی بودم و به اندازه کافی به نیروی برترم تکیه نمیکردم. برای عبور از موقعیت های سخت به دیگران متکی بودم. بعد از اینکه هوشیاریام را از دست دادم، متأسفانه باید بگویم که تا حدودی ایمانم را به نیروی برتر و به SA به طور کلی از دست دادم. حتی بیشتر تلاش کردم تا توسط انسانهای دیگر اصلاح شوم. اما برای مدت طولانی هوشیاری زیادی به دست نیاوردم.
اخیراً دوباره به هفت ماه هوشیاری رسیدم. سعی میکنم با تلاشی جدی برای به کار بستن اصول برنامه، به نیروی برترم تکیه کنم. مهمترین چیز این است که بفهمم در برابر شهوت ناتوان هستم – که زندگیام غیرقابل کنترل شده است. نمیتوانم به تنهایی با مشکل شهوتم کنار بیایم! مشکل همین است. اما راه حل چیست؟
کتاب بزرگ میگوید: «… این دقیقاً همان چیزی است که این کتاب در مورد آن است. هدف اصلی آن این است که شما را قادر سازد تا نیرویی برتر از خودتان پیدا کنید که مشکل شما را حل کند» (AA، ۴۵). بنابراین مشکل، «نگرش من نسبت به شهوت» است و راه حل، «خداست». اما یافتن خدا آسان نیست. من باید با این باور پیدا کنم که خدا سلامت عقل را به من باز خواهد گرداند (قدم دوم)، و سپس تصمیم بگیرم که اراده و زندگیام را به مراقبت خدا بسپارم (قدم سوم).
یکی از اعضای انجمن که من به او احترام میگذارم، با لحنی بلیغ میپرسد: «اگر خدا قابل اعتماد نیست، چرا باید زندگیام را به او بسپارم؟» واضح است که تصور من از خدا باید شامل این باشد که او «قابل اعتماد» است. کتاب بزرگ در بخش قدم سوم از فصل پنجم، «چگونگی عملکرد»، اظهارات روشنی در مورد ماهیت خدا و ویژگیهای او ارائه میدهد. این کتاب به ما میگوید که خدا مدیر است و ما نمایندگان او هستیم، خدا پدر است و ما فرزندان او هستیم، خدا مدیر است و خدا کارفرمای ماست.
از این گفتهها، من فرض میکنم که خداوند مهربان، قدرتمند، حکیم، مسلط، در جایگاه اقتدار، فراهمکنندهی هدایت و امنیت، پاسخگوی نیازهای مادی، عاطفی و معنوی من است و برای همه چیز برنامهای دارد. من خدا را اینگونه درک میکنم. کتاب بزرگ، یک نقطه شروع و مجموعهای از حد و مرزها را برای نگه داشتن من در مسیر درست فراهم میکند.
با درک سازندهای از خدا، میتوانم به سمت انجام بقیه برنامه (قدمهای چهار تا دوازده) حرکت کنم. من بر این نکته تأکید میکنم که از افرادی که اصول را با موفقیت اجرا میکنند، یاد بگیرم. برای من مهم است که گروهی از افراد ثابت قدم و برنامهمحور داشته باشم که دوستانم باشند. و سپس سعی میکنم آنچه را که یاد میگیرم به دیگران منتقل کنم، و به یاد داشته باشم که من منبع قدرت دیگران نیستم – خدا هست. من فقط یک حامل ناقص پیام هستم.
بهبودی به این معنی نیست که از دوران چالشبرانگیز رهایی خواهم یافت. این خوب است که همه چیز روان و آسان باشد، اما وجود سختیها مسیری حیاتی برای توسعه و بهبود رابطه من با خدا هستند. در نهایت این خداست که مرا از موانع بالا میبرد. با این حال، گاهی اوقات میترسم و عادت ندارم از او کمک بخواهم. با این حال سعی میکنم در هر حالتی از او کمک بخواهم!
اگر احساس تردید کنم، این به من انگیزه میدهد که برای ارتباط آگاهانه با خدا دعا و مراقبه کنم و با راهنمایم تماس بگیرم. سپس میتوانم با تماس با تازهواردان و تلاش برای رساندن پیام، روی خدمت تمرکز کنم. به این ترتیب میتوانم از وسواس خودم خارج شوم و روی شخص دیگری تمرکز کنم. امیدوارم بتوانم به زودی به جلسهای برسم و عضوی از گروهی از مردم باشم، که به دنبال خدا هستند. فرصتهایی برای خدمت وجود خواهد داشت، چه گردانندگی جلسه، خواندن یک نشریه یا پمفلت، صحبت با یک عضو در حال تقلا پس از جلسه، دادن چیپ پاکی یا هر چیز دیگری.
وقتی روی اقدامات برنامه و کمک به دیگران تمرکز میکنم، دیگر زیاد به مشکلاتم فکر نمیکنم. شاید آنها را با ذهن معتادم تصور کردهام. یا شاید خدا تمام مدت در حالی که من روی ارتباط با دیگران تمرکز داشتهام، به حل آنها پرداخته است. سپس میتوانم با ذهنی روشنتر به آنها نزدیک شوم و اقدامات سازندهای انجام دهم.
این برنامه، خط مستقیم من به خداست، اگرچه منابع خارج از انجمن نیز ارزشمند هستند. با این حال، عمیقترین و والاترین پاسخ برای من، خداست – از طریق به کارگیری اصول برنامه در تمام امورم. من از خدا و از برنامۀ SA، که خدا آن را در زندگی من قرار داده است، سپاسگزارم.
من فکر میکنم که خدا مراقب من است و از من مراقبت میکند. اما او از من میخواهد که هر کاری که در توان دارم برای دنبال کردن او انجام دهم. من باید فروتنی داشته باشم تا بدانم که روش صحیح به کارگیری اصول همیشه روشن نخواهد بود. نیروی برتر من میخواهد که من هر روز دعا کنم، مراقبه کنم، با همنوعانم صحبت کنم و قدمها را انجام دهم تا اراده او را بیاموزم و قدرت اجرای آن را، هر روز به دست آورم.